فاجعه در حال شکل گرفتن است. شیخ محمد هنوز مقاومت می کند. تجدد دیگر منتشر نمی شود. قتل های پراکنده در شهر خبر از بلایی می دهد که قرار نیست از آسمان نازل شود. حادثه در راهی از تهران روانه است. متشخصین نهضت یا در حال کوچ اند یا از تب وتاب افتاده اند. مخبرالسلطنه آماده ی هجوم به تبریز است. اما عشق و حادثه هم پای هم بر در می کوبند و دور و نزدیک می شوند. شعری از بودلر و پایینه ی نامه به فرانسه است. افکتوزه مان...» (قسمتی از متن کتاب)