رمان جذاب و دوستداشتنی پاستیلهای بنفش (Crenshaw) دربارهی جکسون و خانوادهاش است که روزهای سختی را سپری میکنند؛ چراکه پدر خانواده به بیماری ام اس دچار شده و به همین دلیل کار خود را از دست داده است. این خانواده دیگر هیچ پولی برای پرداخت اجاره خانه و خرید غذا ندارند. اوضاع به قدری وخیم است که در آیندهی نزدیک تمام اعضای خانواده یعنی جکسون، خواهرش، والدین و سگشان مجبور خواهند شد در مینی ون زندگی کنند، البته والدین نهایت تلاش خود را میکنند تا فرزندان خود را از این مسائل دور نگه دارند.
جکسون شخصیت اصلی و راوی داستان است؛ او احساسات خود را با شما در میان میگذارد. این پسر اکنون به کلاس پنجم دبستان میرود و با جدیت به شما میگوید که اصلاً خیالپردازی دوست ندارد و خود را شیفتهی حقیقت میداند. البته ناگفته نماند که او هم مانند بسیاری در کودکی دوستی خیالی داشت، نام دوست او کرنشا بود، گربهای عظیمالجثه و سخنگو!
اکنون جکسون به عنوان یک نوجوان در شرایط سختی قرار دارد و به همین خاطر کرنشا به زندگی دوستش بازمیگردد تا این خانواده را از وضعیتی که در آن هستند نجات دهد. اما سوال اینجا است که چه کاری از دست یک دوست خیالی برمیآید؟ یک گربهی بزرگ سخنگو که موج سوار است و از آب خوشش نمیآید چه کاری میتواند برای این پسر انجام دهد