این برابری بنیادین بدین معنی است که مطالبه یا شکایت تبعه را نمیتوان بهمثابه وقاحت یا نافرمانی صِرف کنار گذاشت. باید به تبعهای که دربارة فرمانروایش شک میکند پاسخی درخور داد؛ زیرا، از دیدگاه خداوند، او همان اندازه پادشاه است که فرمانروایش، به همان اندازه که مصالح فرمانروایش در سیاست اهمیت دارد مصالح او نیز واجد اهمیت بهشمار میآید، و ارادهاش به همان اندازه منبعی است برای اقتدار. منزلت اخلاقی دونپایهترین تبعه همانند منزلتی است که هر نجیبزاده، عالِم، رجل سیاسی یا پادشاهی از آن برخوردار است، زیرا «همگی خادمان اربابی مطلق هستیم که برای اجرای فرامین او به دنیا آمدهایم، به فرمان او و برای اجرای منویاتش به جهان فرستاده شدهایم… تا زمانی که او، و نه کس دیگری، بخواهد دوام خواهیم آورد.»