... تا رسیدیم مدینه یک لحظه هم صبر نکردم یکراست رفتم. مسجد النبی جلوی گنبد سبز پیغمبر، بغض سی و یک سال بی پدری ام شکست و زمان از حرکت ایستاد.
یادم به سوره ضحی افتاد و دل داری ای که خدا به جان پیغمبرش نازل کرده بود پیغمبری که پدر امت بود. پدری که خودش با درد یتیمی بزرگ شده بود. و خواندم بسم الله الرحمن الرحیم ... أَلَمْ یَجِدُکَ یَتِیمًا فَآوَى. و هی خواندم و خواندم و خواندم.
و با بغض گفتم یا رسول الله : به من سی و چند سال رنجور از درد فراق پدر پدری کردن بیاموز.