«آن وقتها که هنوز ریش پدر قرمز بود» به قلم و تصویرگری وُلف دیتریش شنوره(۱۹۲۰-۱۹۸۹)، از نویسندگان برجسته آلمانی پس از جنگ است. او که خود به اجبار در جنگ جهانی دوم خدمت کرده بود، پس از پایان جنگ، سرخوردگیهای خود را به کشور و داستانهایش آورد. «آنوقتها که ریش پدر هنوز قرمز بود» رمانی است در قالب چند داستان کوتاه؛ خاطرات پسرکی که از ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۹، یعنی در بحبوبهی بحران اقتصادی جمهوری وایمار و قدرت گرفتن نازیها و شروع جنگ، با پدرش در برلین زندگی میکرده است. پدر که با فقر و بیکاری دست و پنجه نرم میکند همواره سعی دارد هر طور شده برای پسرکش دنیایی شاد و بیدغدغه بسازد. شنوره زبانی ساده و طنزی شیرین دارد. به همین خاطر با وجودی که برخی از داستانهای کتاب بهغایت غمانگیزند، به هنگام خواندنشان با یک چشم میگریی و با آن یکی چشمت میخندی. با خواندن این کتاب حس غریبی به خواننده دست میدهد. گویی که پسر بچهای کوچک با مهربانی دستت راگرفته است تا تو را به برلین آن سالهای پر ماجرا ببرد؛ انگار با تو از کوچههای برلین رد میشود و با زبانی کودکانه تاریخچهی دورانی بسیار تلخ را برایت روایت میکند. تاریخچهی دوران سیاهی که منجر به روی کار آمدن نازیها و فاجعهی جنگ جهانی دوم شد.»