دعوی کتاب حاضر آن است که ادبیات میتواند هم نقش پُلی را میان مفهوم مدرنیته و عامل نفت که به شکلی گزافگونه بر تاریخنگاری معاصر ایران سیطره دارند، ایفا کند و هم سویههای مردمیترِ این تاریخنگاری را آشکار سازد و همزمان با تأکید بر جوانب حِسّانیِ رشتهتجاربِ زیسته در سطوح خُرد، بر غنای آن بیفزاید. فرض نویسنده آن است که مواجهه با نفت _ که همزمان با وقوع انقلاب مشروطیت صورت پذیرفت _ و برآمدنِ ادبیات مدرن در ایران همزاد یکدیگرند و مدرنیتهٔ نفتی نه فقط سکوی پرتابی بود برای ادبیات امروزی ایران، بلکه با طرح پرسشهای اجتماعی و فرهنگی، ذهن روشنفکران کشور را به سمت مفاهیم جدیدی سوق داد که همگی در بالندگی این ادبیات سهیم گشتند. با اینهمه و علیرغم این تأثیرگذاری گسترده، در مقایسه با جاگیری سریع و همهجانبهٔ نفت در حوزهٔ سیاست و اقتصاد ایران، ورود آن به حوزهٔ داستان با کُندی و لکنت زبان انجام شد. کُندی و لکنتی که نویسنده دلیل اصلیِ آن را ممانعت از رویارویی با شکست تجربهٔ مدرنیتهٔ نفتی میداند. لکنت زبانی که در تأمل بر سایر ابعاد این شکست نه فقط در اقتصاد و سیاست، بلکه در سویههای گوناگون فرهنگی و اجتماعی نیز قابلرؤیت است.