لبخندی اجباری بر روی لب نشاند و تنها به تکان سرش بسنده کرد. امان از این عشق که هم درد و هم درمان است، هم می کشد و هم شفا می دهد. چه اجباری است به حضورش یا اصلا آمدنش وقتی آخرش می شود یک زخم عمیق و روی قلب جا خوش می کند. نگاه پر غصه ی پریسا هم گواه درد عشقی بود که اگر چه سعی در پنهان کردنش داشت، اما فریاد بی صدای نگاهش آشکارش می کرد.