فردریک جیسمون در ناخودآگاه سیاسی بار دیگر بر جدایی ادبیات از سیاست خط بطلان میکشد و پیوندهای آفرینش ادبی را با بستر سیاسیاش از نو بهنحوی بدیع برقرار میکند. جیمسون در این کتاب بر اولویت تفسیر سیاسیِ متنهای ادبی پای میفشارد. به عقیدهی او، تفسیر سیاسی در حکم تکمله یا ابزاری کمکی برای روشهای مرسوم تفسیر نیست، بلکه در کانون درک ما از متن ادبی جای دارد. مفهوم «ناخودآگاه سیاسی» چارچوبی برای همین درک از آفرینش ادبی و تفسیر آن فراهم میکند، مفهومی که ریشههایش را در برداشت فروید از تحقق آرزو به عنوان عملی جبرانی و کارکرد روایت در تحلیل لویاستروس از «تفکر وحشی» میتوان یافت. جیمسون به کمک منابع خود میکوشد این فرضیه را بپرورد که آثار ادبی را میتوان راهحلهایی نمادین برای بنبستها و معضلات اجتماعی واقعی دانست که تنها به نحوی ناخودآگاه احساس میشوند. در این میان وظیفهی منتقد این است که اسباب بازسازی آن مسائل و تناقضهای واقعی را فراهم کند که متن در مقام کلی پرتنش آنها را به درون بافت خود میکشد و آنچه صرفاً حس میشد به رؤیت درمیآورد. در ادامه جیمسون نظریهاش را برای تفسیر آثار کلاسیک قرن نوزدهم و بیستم، نظیر رمانهای بالزاک، گیسینگ و کنراد، به کار میگیرد.
ناخودآگاه سیاسی در دورهای به نگارش درآمد که موج نظریههای فرانسوی همهجا فراگیر میشد و مطالعات فرهنگی در آنسوی اقیانوس اطلس را نیز درنوردیده بود. بخش مهمی از غنای نظری اثر جیمسون ناشی از تلاش قهرمانانهی او برای سرشاخشدن با کثیر نظریههایی است که اولویت تفسیر سیاسی یا مارکسیستی متنها را به چالش میکشند و برای آن جایگاهی صرفاً در کنار سایر نظریههای موجود قائل میشوند. ماندگاری اثر جیمسون و تثبیت آن به عنوان اثری شاخص و تأثیرگذار در نقد فرهنگ و مطالعهی ادبیات نشان میدهد که بلندپروازی نظری او خالی از بهره و توفیق نبوده است.