ابونصر فارابی را میتوان اولین «فیلسوف»، به معنای حقیقی کلمه، در عالم اسلام دانست. او مهمترین مسائل تاریخ فلسفه را، که توسط فیلسوفان بزرگ پیشین طرح شده بود، در بستر فکری - سیاسی- دینی که خود در آن قرار داشت باز طرح کرد. پاسخ های او به این مسائل به دلیل عمق اندیشه فلسفی اش، علی رغم برخی شباهت های ظاهری حتی در احکام و اصطلاحات، حامل روح و معنایی جدید متناسب با این بستر بود. در یک سنت غالب پژوهشی، اندیشه بدیع و آرای نوآورانه فارابی، به ویژه در ساخت فلسفه نظری، گاه در سایه قوت و نظام مندی فلسفه سینوی و گاه به دلیل غلبه و مقبولیت فلسفه صدرایی، مغفول مانده است. در اکثر پژوهش ها، به ویژه در حوزه فلسفه نظری فارابی، به منظر و مقصود فلسفی او آن گونه که برای خودش مطرح بوده بی توجهی شده و تفاوت مهم یا مؤثری میان نظام، مبانی و آرای او با ابن سینا و حتی گاه ملاصدرا دیده نشده است. در پژوهش حاضر تلاش شده است با تأمل در برخی مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی در آثار فارابی (از جمله موجود، ماهیت امکان و وجوب) و فهم آنها بر اساس متونی که در انتسابشان به او اطمینان نسبی وجود دارد، تصویر دقیق تری از اندیشه این فیلسوف بزرگ در حوزه وجود شناسی ارائه شود.