دنیایی را تصور کنید که در آن هر دختری که متولد میشود عاشق خود است و در آن عشق باقی میماند، دنیایی که در آن هیچ دختری هیچگاه خود را جداشده از عشقِ به خود نمیداند و به ریسمانی از عشق متصل است که به او احساس امنیت، توجه و خاصبودن میدهد؛ هر دختر به جای اینکه از دریچۀ نگاه دیگران خود را قضاوت کند، به جای اینکه تحت تأثیر «تو کافی نیستی » قرار بگیرد، با این باور رشد میکند که صرف نظر از موفقیتها، شکل بدن، زندگی عشقی یا وضعیت مالی، او بیش ازاندازه کافی است، زیرا خودش است. این فکر که روح منحصربهفردش را میتوان با روح فردی دیگری یا یک ایدئال بیرونی مقایسه کرد، هرگز به ذهنش خطور نمیکند. او باور دارد که اگر جز این بیندیشد، کمال حماقت و جنون است.