کتاب حاضر داستان، روایت زندگی «سهراب»، پسر «بهزاد» و «ماهبانو» است. او شبها را در اتاق پدربزرگ به صبح میرساند. هر شب پدربزرگ برای او قصهای تعریف میکند. پدربزرگ بعد از مدتی میمیرد و به خواب سهراب میآید و به او مرتب گوشزد میکند که باید بزرگ طایفه شود. سهراب در پی فرصتی است که چگونگی بزرگ طایفه شدن را بپرسد تا اینکه روزی پدربزرگ به دیدن او میآید و او را به اتاق خود میبرد. سهراب ناگهان ماهپیشونی، نخودی، حسنی و نمکی را میبیند که از قبل پدربزرگ قصة آنها را تعریف کرده بود. سهراب از بودن و شنیدن قصه آنها نکات آموزندهای را یاد میگیرد. او کمکم عاقل و دانا میشود و به سوی بزرگ طایفه شدن گام برمیدارد.