ده سال پیش گذر زمان را به طور کامل درک کردم. وقتی ظهر گرم تابستان آن سال در حالی که از نگاه کردن به ماهی سرخ شده و زیتون پرورده ناهارم لذت می بردم، خیلی اتفاقی همبازی دوران کودکی ام را دیدم که دو میز آن طرف تر، کنار پنجره بزرگ و دراز رستوران ادبیات با پسرش نشسته بود.