هنوز گوشی را زمین نگذاشتهام که همهچیز شروع میکند به چرخیدن، خانه میچرخد. اتاق میچرخد. میز کامپیوتر میچرخد. چوب لباسی گوشۀ اتاق میچرخد. خودم هم انگار دارم میچرخم. تلوتلو میخورم. به قفسۀ کتابها میخورم.
کم مانده بیفتم زمین، صدای سارک توی گوشم میچرخد؛ اما نه چرخیدن معمولی. انگار گردباد باشد. مغزم قفل شده است. هیچ پیامی دریافت یا ارسال نمیکند. دور اتاق میچرخم.