فلسفه ی هگل پس از گذشت نزدیک به دو سده از مرگ فیلسوف همچنان مخاطبان خود را دارد و مخاطبانی جدید نیز می یابد. طی این دو سده، در هر دوره از تحول تاریخی ـ فکری اروپا، فلسفه ی هگل نیز با خوانش ها و تفاسیری گوناگون و متعارض همراه شده است. یکی از پر مناقشه ترین و بحث برانگیزترین این دوره ها، اواسط سده ی بیستم بود که تحت تاثیر فاشیسم و بلوک بندی شرق و غرب، اندیشه ی هگل محل مناقشه های بسیار داغ و جدی شد. انتشار کتاب کارل پوپر تحت عنوان جامعه ی باز و دشمنان آن، مطابق مدعای پوپر، حمله ای اساسی به متفکران توتالیتر در سنت فکری غربی بود. هگل یکی از فیلسوفانی بود که پوپر فصلی جداگانه برای حمله به او اختصاص داده بود و عملاً هگل را «نیایِ» نازیسم معرفی میکرد. والتر کافمان یکی از برجسته ترین متخصصان فلسفه ی آلمانی پاسخی مستدل و مستند به مدعیات پوپر داد و با دقتی مثال زدنی نشان داد «هرچند نفرت پوپر از توتالیترینیسم موتیف اصلی و انگیزاننده ی نگارش کتاب اوست، متأسفانه روش پوپر مشابه «پژوهشگران» توتالیترین است.» ازهمین رو، کافمان با دقتی مثال زدنی نشان می دهد که پوپر در خوانش اندیشه ی هگل تا چه اندازه به خطا رفته است. کتابی که در دست دارید همان نقد کافمان بر مدعیات پوپر است.