آنجه در شرح اورستیا خواهیم دید تقابل عاطفه و عقل است. دریفوس عقل را سرد و کلّی و منتزع و منفصل میانگارد و آن را به نظارهگری ربط میدهد. در مقابل، عاطفه گرم و جزئی و انضمامی و درگیر است و به استغراق هستی پیوند میخورد. اما این امر به معنای تأیید بیچونوچرای عاطفه نیست. دریفوس با عواطفی مانند خشم و انتقام بر سر مهر نیست و حیاتِ وقف این حال وجودی را حیاتی تُنُکمایه میخواند. ولی برتری عاطفه بر عقل، دستکم در تفسیر دریفوس، این است که سویههای سیاهِ عاطفه را میتوان از راه مهرپروردگی (پوئسیس) چاره کرد.