بازگشت، بازی پنهان دستهایی رواینگر است که ما را با خود همراه میکنند. یک بازی ساختگی اما چشمگیر. تا حدی که هیچگاه متوجه نمیشوی کجای کار چشمبندی است.
در این فیلمنامه مرزی نمانده که پدر و جرئت در نور دیدنش را به خود نداده باشد. مثل یک بندباز چیرهدست در امتداد خطی قدم برمیدارد که حدفاصل زندگی و مرگ است. او مصالح روایی داستانِ بیپیرایه و تامل برانگیز خود را با مظاهری کاملاً متعارض در هم میآمیزد و مصالح دیگری را بنا بر ضرورت داستان به کار میگیرد تا به منطق درونی آن قوام بیشتری بخشد...