فالون دختر هیجدهسالهای که در یک آتش سوزی دچار زخمهای روی بالاتنه و صورتش شده است در نهم نوامبر، روزی که تصمیم دارد شبش لوسآنجلس را برای شروع یک زندگی دوباره به مقصد نیویویرک ترک کند با پدرش که یک بازیگر هالیوودی است در رستورانی قرار میگذارد. رابطه فالون با پدرش خوب نیست زیرا او مادرش را ترک کرده و تا به حال با دو زن رابطه داشته است. درست لحظهای که پدر فالون شروع به صحبت درباره ازدواج سوم خودش با زنی میکند، بنتون جیمز کسلر، یک رماننویس جوان که حرفهای آن دو را میشنیده، سر میز آنها میآید و وانمود میکند دوستپسر فالون است. فالون ابتدا جا میخورد اما سریع خودش را با او هماهنگ میکند. بعد از این ملاقات آنها یک روز را باهم میگذرانند و داستان پرماجرای زندگی فالون و روند آشنایی آنها الهامبخش بن برای آغاز رمان جدیدش میشود. آنها باهم یک قرار میگذراند، این که هر سال در نهم نوامبر یکدیگر را در همان رستوران ملاقات کنند، بعد از گذشت چند سال و تکرار ملاقاتها، بن دوباره فالون را غافلگیر می کند. او رازی را برای دخترک فاش میکند که زندگی فالون را دگرگون میکند.