از هر منظری که به ادبیات عرفانی و مبانی آن به مثابه یک سنت یکپارچه هنری و ادبی در زبان فارسی نگاه کنیم در پی تحلیل کارکردهای اجتماعی، فکری ، فرهنگی، هنری و ادبی آن باشیم، عطار را وجودی خاص و متمایز می یابیم.
هیچ شاعری در سرتاسر ادبیات کلاسیک فارسی به اندازه او قصه متمایز نیافریده است. قصه برای عطار، بیان عقاید در قالب روایت نیست؛ همه هستی عینی و ذهنی اوست که صرفا از طریق عطار روایت نمی شوند بلکه دقیقا و عمیقا عطار را هم در همه ابعاد و اجزا روایت می کنند. او به این باور رسیده بود که همه گزاره های ذهنی، زبانی و اعتقادی ما درباره عالم فقط روایت های ماست و حتی جهان هم در معقول ترین قالب خویش، باز نوعی روایت است.