تابستان بالاخره می رسد، و درک فالون مشتاقانه منتظر کامیون های در حال حرکت است تا بادکنک های پرشده از آب را به سمتشان پرتاب کند، از سقف گاراژ بالا برود و آزمایش های احمقانه انجام دهد. ولی وقتی پدر و مادرش تصمیم می گیرند او را به اردوی آموزشی بفرستند تمام برنامه های او برای تابستان نقش بر آب می شوند. تازه معلمش هم به مادرش می گوید که درک به کتاب خواندن دل نمی دهد و مادرش او را مجبور می کند جدی و واقعی کتاب بخواند؛ کتاب هایی غیر از کالوین و هابز محبوبش.
اما درک به روش خودش تابستانش را می گذراند؛ یک جور شگفت انگیزی که پر است از دوستی های جدید و عجیب و غریب و همچنین رازهای خانوادگی ای که کم کم فاش می شوند...