در کرمانشاه به دنیا آمدهام. پدرم از افتهای کم خیزش، تجربههای ارزشمندی به دست آورده بود، که همه چراغهایی بودند تا گله بهگله، راه شب گرفته، خار آذین و سنگلاخ زندگیمان را روشن کنند و بی نیازمان سازند از ملک و مال، ارث و میراث و قطار قطار جهاز!
هنگام تحصیل در دانشکده پزشکی و کارآموزی در بیمارستانهای دانشگاه تهران، برای درد و مرگ بیماران بیکس و کار، بغض گلویم را میگرفت و اندوهگین میشدم. فشرده شرح حالشان را در کاغذی مینوشتم، کاغذ گم میشد ولی اثر درد و رنج آن آدمها برای همیشه در یادم میماند!
در دوران کار پزشکی شرح دردهای زنان را در دفتری مینوشتم، دردهایی که نسخهای برایشان نمیشد نوشت و دارویی در قفسه داروخانهها برایشان نمیشد یافت.