رمان دریاچه رویایی بیوگرافی زنی بنام هلن که زندگی او پر از فراز و نشیب های فراوانی بود. او در جوانی با مردی به نام لوییس آشنا می شود و علاقه زیادی به او داشت غافل از اینکه او مردی خوشگذران و عیاش بود. سرانجام هلن بعد از ناامیدی با لوییس با مردی به نام " مارتین " ازدواج می کند، ثمره ازدواج او یک دختر و یک پسر است . هلن علاقه چندانی به زندگی با مارتین نشان نمی داد و در اعماق وجود خود احساس افسردگی و ندامت می کرد ، تنها چیزی که به او آرامش می داد قدم زدن در ساحل دریاچه رویایی لوف گلاس بود ، ناگهان در یک شب طوفانی او ناپدید می شود...