راه میافتیم از کنار سراپردههای رنگ و وارنگ سیاه و سرخ و سپید خورشید پیکر پیل پیکر گرگ پیکر رد میشیم و وارد سراپردهی سبز شیر نشان میشیم تو زانو میزنی صفحهرو باز میکنی مهرهها رو دونه دونه از پشت گوشت در میآری میچینی دستاتون روی صفحه میچرخه و میچرخه تا اینکه رخ بدو بدو مییاد جلوش میایسته و میگه کیش اون وقته که قد راست میکنی توی چشماش زل میزنی مات که میشه رنگ از صورتش میپره آه از نهادش بر مییاد دست به شاخه ریشش میکشه و میگه جوان این را کنار بگذار دور دور زور بازوست اینکه میگه روی گونهات چال میافته چرخ میخوری و میگی بگرد تا بگردیم از قضا شیخابوالقاسم که در مجلس حاضره به پشتی تکیه میده چین به جبین نازنین میندازه قلم به دست میگیره و میخواد بنویسه...