کتاب پستی اثر محمدرضا کاتب، کارگردان و نویسندهی ایرانی است. کاتب معمولاً برای نوجوانان مینویسد. از او به جز این رمان، رمانی با عنوان «هیس» منتشر شده است. نویسنده در کتاب پستی قصد دارد مفهوم جالبی را جا بیندازد: اینکه امکان ندارد نویسنده دربارهی چیزی بنویسد که عیناً دربارهی همان چیز باشد. این کتاب از چند داستان بههمپیوسته و در عین حال مجزا با تصویرسازیها و خردهروایتهای مجزا تشکیل شده است. این بخشها هیچکدام به قطعیت نمیرسند و با تمام شدن هر بخش و شروع بخش جدید، این عدمقطعیت آشکارتر میشود. نویسنده داستان را طوری نوشته که مخاطب مجبور باشد با هوشیاری به مکاشفهی موقعیتها و شخصیتهای داستانی دست بزند. کاتب حتی برای این رمان یک زاویهدید ثابت در نظر نگرفته و از زاویههای دید مختلف سود جسته است.
در بخشی از متن کتاب پستی آمده است: «یک روز صبح وقتی از باغ بیرون آمد پسرک را ندید: پسرک آن روز نیامد. هیچوقت دیگر هم نیامد. ماهوش حس میکرد چیزی را گم کرده. توی راه هی برمیگشت و به پشت سرش و به جوی آب نگاه میکرد: اگر پسرک جایی قایق تو آب میانداخت او حتما میدید: شاید نمیخواست ماهوش را ببیند، اما هنوز دوستش داشت: شاید با آن قایق و غیبتش میخواست این را بهش بفهماند. گاهی ماهوش جلوِ در باغ آنقدر میایستاد و به بهانههای مختلف انتظار میکشید که زنگ مدرسهشان میخورد. ناظمشان خیلی بدخلق بود. هرچه از دهانش درمیآمد بهش میگفت: شاید به عمد دیر میکرد تا سرزنشش کنند: شاید اینطوری خودش را به وسیلهی کس دیگری سرزنش میکرد و حرص میداد.»