کتاب بیبی پیک مجموعه داستانی از سهیلا بسکی، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. او در سال ۱۳۸۲ بهخاطر مجموعه داستان کوتاه «پارهی کوچک» جایزهی گلشیری را از آن خود کرد. در سال ۱۳۸۵ کتاب بیبی پیک او هم نامزد این جایزه شد. از دیگر آثار او میتوان به مجموعه داستان «عکسهای فوری» و ترجمهی آثاری همچون «زندگینامه ویرجینیا وولف» نوشتهی کوئنتین بل و «آنگونه که من زیستم» نوشتهی اما گلدمن اشاره کرد.
مجموعه داستان بیبی پیک از شش داستان کوتاه تشکیل شده که عنوان آنها از این قرار است: «سگ قهوهای»، «جای پا»، «مسافر شهسوار»، «دقیقه»، «بیبی پیک» و «سیرسیرک». برخی از داستانهای این کتاب مانند سگ قهوهای و مسافر شهسوار خطی و منسجم روایت میشوند. برخی دیگر از داستانها مانند بیبی پیک روایت پراکندهای دارند و تصاویری نهچندان روشن و اغلب تکهتکه، قرار است مخاطب را با خود همراه کنند. در داستان سگ قهوهای، زن و شوهری سگ خود را گم کردهاند و بهشدت بیتاباند. آنها برای پیدا شدن سگ آگهی میدهند؛ اما تلفنهای استهزاآمیز یکی پشت دیگری بمبارانشان میکند. در بخشی از متن این داستان آمده است:
گوشی را گذاشت. گیج و منگ شده بود. نمیدانست چه کند. تلفن را هم نمیتوانست قطع کند. وقتی دوباره صدای زنگ برخاست، ترسید جواب بدهد. مدتی صبر کرد، اما صدا قطع نشد. با اکراه گوشی را برداشت. زنی با صدای آرام و غمگین آن طرف خط بود. “آقا ببخشید مزاحم شدم. میخواستم ببینم سگتان را پیدا کردید یا نه؟ من اطلاعیه را دیدم. طفلک چقدر خوشگل بود.” با احتیاط تشکر کرد و گفت که هنوز لاتو پیدا نشده است. “خوشبختانه سگ بزرگ است. خطر اینکه مثل گربهها در سوراخسنبهها بیفتد نیست. همین تازگی گربهی من گم شد. چند روز همهی کوچهها را دنبالش گشتم. افتاده بود توی ناودان یک خانهی متروک و من صدایش را نمیشنیدم. بالاخره یک شب دیروقت وقتی همه جا ساکت بود صدایش را شنیدم. تا صبح جانم به لبم رسید. کلی پول به کارگر شهرداری دادم تا حاضر شد به آن خانهی متروک برود و از ناودان بیرونش بیاورد. اما تقریباً مرده بود. دکتر هم نتوانست کاری بکند. همان روز مرد.”