پس مامان کوچولو برای این کار خودسرانهات باید تنبیه بشی و دیگه هیچوقت بدون باباش جایی نری. انشاءا... که یاد مامان کوچولومون میمونه. حالا با این حال خرابت برو استراحت کن، من هم برم دنبال کارم.
با این که یه غصهی دیگه بهغصههایم اضافه شد ولی صورتش را بوسیده و تبریک گفتم. چارهای جز پذیرفتن نداشتم. شاید هم حکمت خدا در این بود که با آمدن بچه، من و شیما نسبت بهزندگی دلگرمتر بشویم و با این امید، انگیزهی تازهای پیدا کرده و رهسپار محل کار شدم.