در داستان اول کتاب خانهام آتش گرفتهست یک خواهر و برادر قلعه را از صندلیها و پتوهایی میسازند که همه بچهها جمعآوری کردهاند، اما نیاز آنها به اعتقاد به محافظت از آن بسیار واقعی است. در مشاوره یک پزشک زندانی و شکنجه شده و برهنه توسط ستوانی که مسئول بازجویی از اوست در مورد رژیم گرفتن مشورت میدهد. و در داستان دیگر یک سانسورگر دولتی که خود را قهرمان داستان میداند، اجازه انتشار یک داستان خرابکارانه را میدهد و منتظر دستگیری اجتنابناپذیر خودش میماند. این داستانها که در مواقعی با شور و نشاط و در برخی دیگر با پراکندگی به همان اندازه که میسوزاند روایت میشوند و قدرت تکاندهنده و مجذوبکنندهای دارند. این داستانها گواهی بر درخشش تخیلی هنر دورفمن است. آنها طنین و بیزمانی دارند، ترکیبی نادر که آنها را جهانی میکند.