جزیرهای طوفانی. تختی غرق خون. یک مرد مفقود. سربازرس شانا مرچنت درمییابد که این جنایت یک مورد خانوادگی است.
سیزده ماه پیش شانا مرچنت؛ کارآگاه سابق پلیس نیویورک از ربوده شدن توسط یک قاتل سریالی جان به در برد و به امید پشت سر گذاشتن خاطرات وحشتناک آن پرونده، در زادگاه نامزدش مشغول به کار شده است.
در آستانه عید پاک، او و همکارش؛ تیم ولینگتون، تماسی درباره مردی که در یک جزیره خصوصی گم شده دریافت میکنند. شانا و تیم برای تحقیق از شاهدان به آن جزیره میروند که متعلق به خانوده متمول سینکلز است. وقتی میرسند به صحنه خونینی برخورد میکنند که در حاشیه آن اسرار تیره و تار خانواده سینکلر و مهمانانشان وجود دارد.
شانا هنوز درگیر خاطرات وحشتناک گذشته است و به هیچکس اعتماد ندارد. او درمییابد قاتلی میان آنهاست که هر لحظه خطر قتل دیگری از سوی وی همه و از جمله خودش را تهدید میکند…