نقطۀ آغاز این کتاب بر میگردد به زمانی که در حال کار بر روی یک پروژه بسیار چالش برانگیز بودم، که البته در آن زمان سختترین نقطه کار طراحی من احساس میشد. از آغاز، چندین نشانه وجود داشت که این میتواند یک پروژه هیجانانگیز و البته دشوار باشد: یک جدول زمانی نسبتاً کوتاه و یک فضای تا حدودی ناآشنا، اما یک مارک معروف و این فرصتی عالی برای کمک به طراحی محصولی بود که طبیعتاً توسط بسیاری از افراد در سراسر کشور دیده میشد. اینها همیشه پروژههای مورد علاقه من بودهاند زیرا آنها پروژههایی هستند که بیشترین فرصت را برای یادگیری و رشد ایجاد میکنند، کاری که من همیشه تلاش کردهام انجام دهم. اما این پروژه از یک نظر، خاص و منحصر به فرد بود: از من خواسته شد که تعدادی از تصمیمات مربوط به طراحی را برای ذینفعان پروژه تبیین کنم، بدون اینکه دادهای برای پشتیبانی از در دسترس باشد. به طور معمول، وقتی دادههای کمی یا کیفی در اختیار دارید، کار شما کاملاً ساده خواهد بود - اما در این حالت، دادهها در دسترس نبودند، بنابراین روند توجیه تصمیمات باید کمی متفاوت باشد. چگونه میتوان طرحهای اولیه را بدون هیچ گونه اثبات اینکه نیاز به تغییر طرحهای موجود است، تایید کرد؟ همانطور که میتوانید تصور کنید، بررسیهای مرتبط با طراحی به سرعت به یک موضوع ذهنی و سوگیری شخصی تبدیل شد، و در نتیجه طرحها به سختی مورد تایید قرار گرفتند.