«پرسش از ذات آزادی پرسش بنیادین فلسفه است، حتی اگر پرسش راهبر فلسفه پرسش از هستی باشد.»
آنچه اندیشهی هایدگر دربارهی آزادی را از متفکران پیش از وی متمایز میکند، تغییر چارچوب بحث از آزادی است. برای هایدگر آزادی دیگر صرفاً در سطح فعل انسانی مطرح نمیشود، بلکه به عقیدهی او ذات آزادی را باید در نسبت با هستی جستوجو کرد. به عبارت دیگر، آنچه در بحث دربارهی آزادی در کانون توجه این فیلسوف قرار میگیرد ارادهی آزاد انسان نیست، بلکه بنیادی است که ارادهی آزاد نیز در نسبت با آن معنا پیدا میکند. این نوشته میکوشد ایدهی آزادی در اندیشهی هایدگر را در سه ساحت انسان، جهان و هستی بررسی کند. اگر مسئلهی آزادی در هستی و زمان حول محور دازاین جریان دارد و مسیر بازگشت دازاین به ذات خود بهمثابهی امکان محض یا گشودگی هستی را دنبال میکند، در نوشتههای بین سالهای ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۰ مفهوم آزادی استعلایی در نسبت با مفهوم جهان مطرح میشود. در اینجا آزادی، بهمثابهی بنیادِ هر بنیانگذاری، هرگونه مواجهه و نسبت برقرارکردن انسان با جهان و بدینسان طرحافکنی و ساخت آن را ممکن میسازد. سرانجام، از سال ۱۹۳۰ به بعد، مفهوم آزادی بیش از هر چیز با مفهوم هستی گره میخورد و آزادی بر مجالیافتگی برای نامستورسازی حقیقت دلالت میکند.