این رشته کتاب با داستانِ نام آشنای هفت خان آغاز و تاکنون ۹ جلدِ آن منتشر شده است. در این کتابها بنا بر بازگویی داستانهای شاهنامه است، اما خوانندگانی دوست داشتند دیباچه نیز در این کتابها آورده شود. سرآغازِ شاهنامه به نامِ خداوندِ جان و خِرَد است. ایرانیان همواره جانآفرینِ خِرَدبخش را پرستش و نامه را با نامِ او باز میکنند. دیباچهی شاهنامه نیز ویژگی داستانی دارد. بارزترین ویژگیِ داستان این است که خواننده بخواهد بداند پس از آنچه خوانده، چه پیش میآید؟ سپس شاعر چند پرسش دارد: یکتا چرا هستی را آفرید؟ هدف از آفرینشِ انسان چه بود؟ چرا باید جان و خِرَد را ستود؟ آیا جانبخشی راهنمایی برای اندیشیدن دربارهی نداشتنِ جان و نبودِ (عَدَم) جهان و خِرَدورزی، وظیفهی آدمی برای رسیدن به آگاهی است؟ چرا انسان با آگاهی به سرای دیگر میرود؟ آنگاه فردوسی از انگیزهی خود برای سرودنِ شاهنامه و کسانی که او را در این راه دشوار یاری کردند سخن میگوید. سپس نوبتِ داستانِ نخستین شاه (آدم) و فرزندانِ اوست تا شاعر از رنج و شادی، شکست و پیروزی، برآمدن و برافتادنِ آدمیان داستان بگوید و خواننده بیاموزد: هر چه کند به خود میکند، نیک یا بَد. در نگاه شاعر، بهشت و دوزخ (جهنم) نمادی از خوشی و رنجی گذراست. دوزخ، دوری از مِهر و گرمای یزدانی و سوختن در آتشِ پشیمانی و بهشتِ واقعی، رفتن با نیکنامی از سرای فانی (دنیای خاکی) و رسیدن به جایگاه کمالِ ابدی است. فردوسی میگوید: زندگی کردن، سرنوشتِ ناگزیرِ آدمی است، اما برگزیدنِ شیوهی زندگی به اختیارِ اوست. شعرهای دیباچهی شاهنامه را نباید با شتاب خواند و گذشت؛ آیینِ خردمندی میگوید: هر کس سرنوشتِ ناگزیرِ خود را باید با بهترین نقش بازی کند.