قصه هایی که از کودکی در گوشمان خوانده اند، همان قصههای خوش عاقبت که در حافظهٔ بشر ثبت و ضبط شدهاند، به راهی برای شناخت دنیا و بقا، آشنایی با زیست تجربیات روانی نسلهای قبل به واسطهٔ دنیای قصه، به وسیلهای برای آماده ساختن و ورز دادن ذهن خام تبدیل شدهاند تا با شکل فشرده و موجز، رک و صریح، اغراق شده و تصنعی، جادویی و نامعقول، تصادفی و تکراری، مارا به مناسبتهای پنهان، روزمره، پیش پاافتاده، منطقی و مبتنی بر علت و معلول دنیای خارج از قصه آشنا کنند. کارکرد جادویی قصهها در همین جا نهفته است. تصاویر نیز دستکم یکی از راههای انتقال بخشی از بافت قصهها هستند، مقصود عطف توجه به اهمیت معرفشناختی قصههاست. شناخت این قصهها به کار شناخت عوام میآید، مردمانی که در تاریخ شاهان جایی نداشتند، بلکه جای آنها در قصههای پریان است.