فدریکو فینکلاشتاین، تاریخنگار سرشناس فاشیسم، در این کتاب به تحلیل این مسئله میپردازد که چرا فاشیستها دروغهای ساده و اغلب نفرتبار را بهجای حقیقت مینشانند و چرا بسیاری از طرفداران فاشیسم این دروغها را باور میکنند. او نشان میدهد که گرچه رد پای دروغ را در اغلب سنتهای سیاسی میتوان یافت، دروغگویی خصیصهی اصلی فاشیسم است و به پشتوانهی این دروغهاست که خشونتهای دهشتناک امکان بروز مییابد. در قرن بیستم، طرفداران این ایدئولوژی دروغهای فاشیستی را حقایقی تجسدیافته در رهبران خود قلمداد میکردند. رهبران فاشیست، از هیتلر تا موسولینی، این دروغها را هم بنیانی برای حکومتشان بر مردم و هم بنیانی برای خلق جهانی جدید قرار دادند؛ جهانی که در آن هم «دشمنان» از پای درآمدهاند و هم دموکراسی، این بدعت زشت، ویران گشته است.
فاشیسم اما پدیدهای تاریخی نیست که زمانی رخ داده و به پایان رسیده، بلکه در روزگار ما نیز طنینی دوباره یافته است. تاریخ فاشیسم و دروغهای فاشیستی در اشکالی جدید همچنان ادامه دارد و با جعل دروغها به نفرت از «دیگری» و دموکراسی مردمی دامن زده میشود.