وقتی به کسی که برای رسیدن به به رویاهاش می جنگه، هدیه ای می دی، باید با ارزش ترین چیزی را که داری بهش بدی. روزی میرسه که اون آدمی که دنبال رویاهاشه، برای ادامه دادن اندازه کافه توان نداره. وضعیت تلخ و دردناکیه… . اون مجبوره رویاهاش و واقعیت را سبک سنگین کنه و از بینشون یکی رو انتخاب کنه. این جور مواقع، اگه کسی با ارزش ترین چیز زندگی اش را بهش داده باشه، اونوقت می تونه برای رویاهاش یکم بیشتر مایه بذاره. انگار اون چیز با ارزش بهش کمک می کنه که احساس کنه تنها نیست. واسه همین هم من این کتاب رو میدم به تو. دلم میخواد برای رویاهات بجنگی.