قدبلند و دارودستهاش برادرخرسی را تحت فشار گذاشتهاند و تا به خودش بجنبد، پیشنهاد خطرناک آنها را قبول میکند. آیا برادرخرسی باز هم با آنها دوست میماند یا میفهمد که باید خودش فکر کند و تصمیم بگیرد؟