هِددا گابْلِر هنوز شگفتی برمیانگیزد و همه را انگشتبهدهان میکند. شمار زنانِ نگارخانه ایبسن اندک نیست، ولی هددا گابلر چیز دیگری است: تیمسارزاده نازپروردهای که از میان پرشمارِ خواستگاران خویش همسری برگزیده که خانه زن وزیر را برایش خریده و به سفر ماهعسلِ ششماههاش برده و... از بیرون' همهچیز چشمنواز است: هددا کم ندارد و داشتههایش رشکبرانگیز است، ولی چیزی در زندگی کم دارد که نه کسی میبیند و نه اندک کسانی هم که میبینند، آن را و کاری را که با درون یک زن میکند، آنچنانکه بایدوشاید درست ارزیابی میکنند. این، سوگناک است و سوگآفرین. هددا گابلر آدم را به یاد مثلِ خودمان میاندازد: تومون خودمون رو میکُشه، بیرونمون مردم رو.