این جا هم خیلی می خندید و هم خیلی حرص می خورید. برادرهای آنژل او را احمق با نمک صدا می کنند و او هم هر بار با کمک درو همسایه و دو دوست عزیزش، کلوئه و کوین، حسابشان را می رسد. در ضمن آنژل عاشق لباس صورتی، آب نبات، ماست لیمویی و مشویو، عروسک شیرش است و از دوستی با کوین لذت می برد، البته اگر برادر های وحشی اش بگذارند.
آنژل شامبر چطور می تواند با یک صفر کله گنده از مدرسه به خانه برگردد؟ آن هم جلوی آن برادرهای ترسناکش که قرار است حسابی از خنده روده بر شوند. او هنوز از ماجرای صفر کله گنده خلاص نشده که مجبور می شود برادرهایش را در صفری به یک کلبه ی ییلاقی تحمل کند. بیچاره آنژل! آیا همه چیز به خیر می گذرد؟ آیا آنژل می تواند مثل همیشه راهی برای فرار پیدا کند؟