پدر و مادر بودن در ذهن ما مترادف است با دلنگرانی دائم و مراقبت سختگیرانه و همراهی با کودکمان در تمام کارهای روزانهاش؛ و معمولاً اکثر ما نیز از پرتوقعی و وابستگی و لوسشدن فرزندمان مینالیم و خودمان را قربانی تربیت او تلقی میکنیم. این نوع والدگری نامهای مختلفی دارد: والدگری افراطی، مستبدانه، هلیکوپتری و، احتمالاً آنطور که خودمان خوش داریم بگوییم، والدگری کامل و همهجانبه! اما پاملا دراکرمن، روزنامهنگار آمریکایی، هنگامی که خواسته و ناخواسته با همسرش، سایمون کوپر، به پاریس مهاجرت کرد و فرزندشان متولد شد، متوجه شد که انگار آنجا خبری از والدگری کامل نیست و نه والدین فرانسوی آنچنان سختگیر و مضطرباند و نه کودکانشان غرغرو و وابستهاند. کودکان فرانسوی خواب منظمی دارند، بدغذا نیستند، مؤدبانه رفتار میکنند و البته بازیگوش و سرزندهاند. پدر و مادرهایشان نیز عاشق معاشرت و صحبت با فرزندانشان هستند، برایشان زیاد کتاب میخوانند و آنها را به کلاس ورزش و نقاشی میبرند، اما هرگز نمیگذارند با بدخلقی و توجهطلبی بیشازحد نظم و تعادل زندگی را بر هم زنند و مهمانیهایشان را به جهنم تبدیل کنند. دراکرمن، با دفتر یادداشتی در دست، چند سال ناظر تمام زوایای رفتار فرانسویها شد تا راز والدگری آنها را کشف کند، رازی که به نظر او نه در نگاهی متفاوت به پدری و مادری کردن، بلکه در نگاهی متفاوت به معنای کودکی نهفته است. حاصل کار او کتابی است طنزآمیز و سرشار از نکتههای ظریف دربارۀ دو فرهنگ تربیتی بسیار متفاوت.