در پژوهش دامنهدار «گفتوگوهای توسعه» کوشش بر این است تا بین صاحبنظران ایرانی که در حوزة توسعه بطور منظم اندیشیده و قلمزدهاند، گفتوگوهایی درانداخته شود و در این مسیر، با تدوین روایت هر یک از آنها از مسألة توسعه در ایران، هم به شکلگیری گفتمان توسعه در ایران یاری شود و هم با مدوننمودن و مفصلبندی نقادانة آثارشان، بسط و ترویج اندیشهورزی مسألهمحور و ارائة راهکار در حوزة توسعة ملی ممکن شود. بر این اساس دومین جلد حاصل از این پژوهش: «روایت مقصود» شامل بر کلیتی از دیدگاههای مقصود فراستخواه دربارة مسألة توسعه در ایران است. توسعه برای فراستخواه اتفاقی از جنس کاشتن بذر تا روئیدن و بالیدن گیاه است که چنین فرآیندی از رشدونمو امریست زمانبر. در ضمن از نگاه مقصود، توسعه شوقی است که نهتنها نطفة آن در جان جامعه شکل میگیرد، بلکه بالندگی و تکامل آن نیز – در بطن جامعه – آهسته و پیوسته رخ میدهد. در ضمن طی مسیر توسعهیافتگی در فرآیندی تدریجی، زمانی ممکن میشود که همکاری جمعی مردم و در مسیری از یادگیری اجتماعی، در عمل محقق شود که اگر ایرانیان به یکدیگر یاد ندهند و از همدیگر نیآموزند، نتیجة کار همانا سنتی ماندن ذهن و زمانة ایران و ایرانی است بهخصوص که تحول در ذهن و زبان ایرانیان – در همکاری، گفتوگو و آموزش – عقیم میماند و عقب میفتد؛ عقب میفتد از تمامی نو شدنها، زرقوبرقهای روزمره و ظواهر مادی که این بیتناسبی زندگی درونی و بیرونی ایرانیان است که بیرون زندگیشان با توسعهای دولتی و نفتی آباد شده ولی درون این توسعه در فقدان همکاری و آموزش، از معنا تهی شده. پس توسعه در ایران از نگاه فراستخواه طرحی ناتمام است و البته گام آخر برای تمامکردن این طرح ناتمام، همانا شام آخر حاکمان با توسعة آمرانه است. از طرف جامعه نیز تمامشدن این طرح مشروط است به گشایشی سیاسی که با دو بال حزب مشارکتپذیر و دانشگاه مستقل، سرانجام توسعهیافتگی ایران محقق خواهد شد.