روزی از روزها، سروکله یک خرس جلوی در خانه پیدا شد.
خیلی مودبانه به خرسی گفتم که اجازه ندارد بیاید توی خانه.
بعد گفتم:(خرسی، برگرد خانه ی خودت.)
همین و بس.
ولی خرسی دوباره برگشت.