«نیلوفر صبوری» در پس روزهای سخت بیپولی و نبودِ همسر، مسئولیت مادر بیمار و پسر نوجوانش را بر عهده دارد.
او زنی تنها و سختیکشیده است که از پانزده سالگی ازدواج کرده و حالا در آستانه سی سالگی مادری جوان است؛ با کوله باری از ترس و آرزوهای لگدمال شده.
همه چیز از روزی شروع میشود که نیلوفر برای کار پا به گلخانه انتظام میگذارد؛ گلخانه ای که فردی به نام عمران انتظام صاحبش است.