این داستان روایت هوشمندانه ای از دختری شجاع را می گویدکه رویای پرواز را در سر دارد؛
روایتی سرشار از نقش های جادویی و رنگ های درخشان.(نیویورک تایمز)
لوجین هر روز صبح پدر عزیزش را می بیند که بال های پروازش را می بندد و پرواز می کند.
اما در سر راه رویایی پرواز لوجین مانع بزرگی وجود دارد: در محل زندگی او فقط پسرها اجازه دارند پرواز کنند.
با وجود اینکه همکلاسی هایش او را مسخره می کنند،لوجین مصمم است که این کار را بکند،
به ویژه که او عاشق رنگ هاست و تنها با پرواز کردن است که می تواند مزرعه رنگارنگ گل های آفتابگردان را،
که پدرش برایش تعریف کرده،ببیند.
سرانجام،پدرش تصمیم می گیرد پرواز را به او بیاموزد و رویای ناممکن لوجین به حقیقت می پیوندد…
و به زودی همه دختران جرات خواهند کرد تا پرواز را بیاموزند.