مرگ، نسبی است که نمی شود پاکش کرد. زندگی ها، بودن ها منفرداً ختم به آن نمی شوند، بلکه شبیه کلاژی بر تخته ی مرگ اند. اگر به قالب کتابی درآید که بتوان صفحات و کلماتش را پس و پیش کرد، تازه روشن می شود. آن گونه است که انگار کسی سربه سرت می گذاشته. برهنگی، یگانه وصفت میشود؛ که تمامش سر به سری است.