شادی دختر جوانی است که ملاک درستی برای انتخاب همسر ندارد. از دست خواستگار سمج عاشق پیشهاش به ستوه آمده است که عاشق استادش، سیامک میشود. علیرغم مخالفتهای پدرش با سیامک ازدواج میکند. تنها دوستش در دورۀ دانشجویی دختری به نام ثریا است. ثریا به رقیب عشقی شادی بدل میشود. زندگی شادی پس از مدتی دستخوش فرازونشیب میشود. او برای فرار از مشکلاتش عزم سفر میکند که دوست دوران مدرسهاش رؤیا را میبیند. این آشنایی ناگهانی، مسیر زندگی هر دو را تغییر میدهد.