نقطه نمیفهمد چرا همیشه باید آخر جمله منتظر بماند. انتظار امانش را بریده. میخواهد انتخاب کند، میخواهد چیز دیگری باشد و میخواهد سرنوشتش دست خودش باشد اما احساسات و افکارش برای خودش معماست. پس به دوردستها سفر میکند و نقشهای مختلفی را برای خودش تصور میکند، در جهان انتزاعی غرق میشود و با دیدن چیزهایی ساده چشماندازهای جدیدی کشف میکند.
نقطه میخواست فرار کند تنها کتاب کودک هشام مطر است؛ قصهای که سردرگمی و ابهام نقطه در جهانی وسیع و حیرتانگیز را روایت میکند. این کتاب سفری به جهان نشانههاست و با تصویرسازیهای رازآلود جانلوکا بوتلو ما را درون خودمان میکشاند تا در هر سنوسالی که هستیم با آن سؤالهایی رودررو شویم که روزبهروز با ما بزرگ و بزرگتر شدهاند.