او خورشید بود. نظیر نداشت. اگر بخواهم به چیزی تشبیهش کنم باید بگویم به قارچهای لطیف جنگلزاران میماند، به روزهای دوچرخهسواری در جادههای بکر، به اولین گیلاسهای بهاری. تک بود، یکییکدانه بود، هر چند فقط یک پا داشت، و همان یک پا هم مثل تمام وجودش زیبا بود. سخن گفتن دربارهی پایش زود است، چون توضیحاتی میطلبد، اما دربارهی زیباییاش نه، بیهیچ ملاحظه و به هر مقدار که لازم باشد باید این زیبایی را به یاد آورد. آن پا نشان از جنگ دارد، از سفر، از دوردستها…
ص ۴۲