ناخدا بزرگ است و ماهی کوچک؛ ناخدا کوچک است و دریا بسیار بزرگ. این شکار استتار در جای امن و شلیک با تفنگِ پنهان و رفتن و برداشتن طعمهی مُرده نیست. ناخدا برای شکارِ ماهی باید برود به قلب سرزمین او. با یک قایق و یک بچهی کوچک و پنج نخ وسطِ دریای وحشی بایستد و سهمش را طلب کند. دریا- این جایی که ناخدا هست- آنقدرها مهربان نیست. آرام است، اما کافی است یک لحظه به یاد بیاوری زیر پایت، فقط یک قدم پایینتر از سطحِ آرامِ براق، سیاهی ناشناختهی سیالی است که سرزمین تو نیست و نزدیکترین زمین خط باریکی است در افق.