همرنگی با جماعت به قدمت انسانیت است.
در باغ بهشت آدم از حوا پیروی کرد. بخشندگی و مهربانی نگرانی نسبت به افراد آسیب پذیر همدردی حمایت از مالکیت خصوصی احترام به کرامت انسانی همه ی اینها توسط همرنگی با جماعت که نوعی چسب اجتماعی فراهم می کند تغذیه می شوند. همرنگی با جماعت قساوت را نیز ممکن می سازد. وقتی افراد یک حزب سیاسی با هم راهپیمایی می کنند جزمیت و خشمی که در آنها ایجاد می شود و افراد یک حزب سیاسی دیگر را به سخره می گیرند همرنگی با جماعت در کار است. همرنگی با جماعت از یک سو کمک می کند تا تمدن ممکن شود.
از سوی دیگر موجب ترس می شود و خلاقیت را از بین می برد نویسنده همرنگی با جماعت را زمانی مذموم می داند که فرد بی توجه به دانش فردی خود بدون مواجهه ی عقلانی با شنیده ها و دیده ها از فردی یا جمعیتی دنباله روی می کند دانایی خود را پنهان می سازد سکوت اختیار می کند و با کج روی و انحراف مخالفت نمی ورزد.
کتاب با موشکافی این مفهوم یادآوری می کند نهادهایی که به خوبی کار می کنند اقداماتی را برای جلوگیری از همرنگی با جماعت و ترویج مخالفت انجام می دهند چرا که مخالفت خودش
می تواند یک اصلاح کنندهی مهم باشد و بسیاری از گروهها و نهادها در حد اندکی از این ویژگی برخوردارند.