آقای میلانی ادامه داد: آخرین باری که رفتم به اون مسجد، فقط چندتا پیرزن برای نمازجماعت آمده بودند. امروز شنیدم زن های بی حجاب کارمندهای راه آهن رو هم به مسجد کشوندی.آره؟ اشرف سرش پایین بود : لطف خداست آقا. اول که رفتم خلی خلوت بود کم کم تا روز آخر دیگه جا برای نشستن نبود . همه جور آدم می اومد...