حمزه پهلوان، پهلوانی مشهور است که همه پهلوانان آرزو دارند با او کشتی بگیرند و او را به زمین بزنند تا اعتباری بهدست آورند. روزی از روزها بهراه میافتد تا برود دنیا را سیروسیاحت کن. در راه سفر دو مرد مدعی پهلوانی میبیند، آنها را به زمین میزند و بعد با کمال جوانمردی به شاگردی و همسفری میپذیرد. بعد به جنگل میرسد، با سلطان جنگل مبارزه میکند.
دختری را که درته چاهی اسیر سلطان جنگل است، نجات میدهدو سپس به شهری میرسد که اﮊدهایی آب را به روی مردمان شهر بسته است و ... این قصه قومی راه و رسم پهلوانی و جوانمردی را در طی سفر حمزه پهلوان و با کنشهای او به زیبایی نشان میدهد. نکته جالب دیگر اینکه این قصه ترکیبی جالب از بنمایههای قصههای ایرانی است، مثل جوانمردانه رفتارکردن با رقیب، بنمایه چاهی که دیوودختری در آن هستند، بنمایه بسته شدن آب شهر توسط اﮊدها و بنمایه قربانی دادن یک فرد از گروه به یک قدرتمند برای نجات آن گروه.
در این کتاب همراه بودن گویش مازندرانی با زبان فارسی نوعی احترام به فرهنگ و گویش غیرفارسی را سبب میشود.