«خاطرات این عکس در صندوقخانهی قلبش، و تمنای درونیاش در دیدن دوبارهی او، چون امواج توفندهی اقیانوس به ذهنش هجوم آورد. روزهای انتظارِ زیر درخت نخل و خیره شدن به نوری که از پنجرهی اتاقش به بیرون میتراوید. جین در عکس به زیبایی پروانهای بود که لَختی بر ساقهی خزندهی گل شیپوری نشسته بود و هرآن به آسمان پرواز میکرد. اما اینک، فکری از خاطرش گذشت، انگار او میخواست با چشمان سیاهش چیزی به او بگوید. او را بیآنکه کلمهای بگوید، ترک نکرده بود؛ سرشار از غم، دریافت که او هزاران حرف برای گفتن دارد، اما در آن لحظه، او خود از درک آن کلمات عاجز بود. عکس را از گونهاش جدا کرد و درون آتش انداخت. زبانهی آتش بر عکس بوسه زد، ویکتور صدای بانشاط جین را شنید که نامش را صدا میکرد، گیلین! یکبار دیگر به آتش نگاه کرد. جین آنجا بود، ایستاده بر پُل جویبار ابریشم، و رویش را بهسوی او کرده بود. چشم در چشم یکدیگر؛ و مردمک سیاه چشمانش به چشمان او مینگریست، مالامال از تأسفی به درازنای عمر.» شین کیونگ سوک، بخشی از «نسل 386» است، گروهی از جوانان کرُهای که بهویژه در جنبش دموکراسی دههی 1980 از نظر سیاسی فعال بودند. با این حال، علیرغم درونمایهی سیاسی دیدگاهش، آثار او به درون، به زخمهای روانی شخصیتهایش در آشتی با گذشته، حال و آیندهشان نگاه میکنند. داستانهای او که به دقت تغییراتِ درونیِ ظریفِ شخصیتها و اعماق وجودی آنها را در نثری ظریف به تصویر میکشد، رویکردی جدید و تازه در داستانهای کرُهای است که متأثر از رئالیسم مبتنی بر روایت است.